-
دوشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۰۸:۱۲ ب.ظ
-
۲۶۲
شرح فایل
من هزاران طلوع دیده ام اما دلم گرفته است
برای کارگران ، که شبانگاهان گرد
آتش ، غم
غربت به پیمانه نوای نی تقسیم میکردند.
غربت به پیمانه نوای نی تقسیم میکردند.
پیرمرد صاحب قهوه خانه برای هر کدام از کارگران پل از قوطی حلبی روغن ها ، قلکی ساخته بود.
کارگران ولایات دور، خسته از پیکار با کوههای سرسخت البرز با اندوه غربت بر دل، دلتنگ اهل و عیال،دسترنج ماهانه خود را به او می سپردند تا برایشان به امانت نگاه دارد .
اما خبر هر حادثه قلب پیرمرد را می فشرد . باز کارگری جان سپرده است ، باز اهل و عیالی که چشم به راه خواهند ماند و قلکی که هیچگاه باز نخواهد شد
محتوای فایل دانلودی
ورد
راهنمای استفاده
نیاز ندارد
دانلود pdf رایگان از این فایل
بهترین سایت دانلود فایل رایگان
دانلود فایل آموزشی
مرجع دانلود فایل رایگان