-
سه شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۵۹ ب.ظ
-
۴۱۲
معرفی کتاب هویت
کتاب هویت نوشته فرانسیس فوکویاما است که با ترجمه رحمن قهرمانپور منتشر شده است. لیبرالها همواره بر این اعتقاد بودهاند که هویت مسأله مهمی در سیاست نیست، بلکه مسأله اصلی سیاست همانا رفاه و بهروزی شهروندان و به طور مشخص رفاه اقتصادی آنها است. این کتاب سعی دارد با توجه به این رویکرد مساله هویت را بررسی کند.
درباره کتاب هویت
فوکویاما دیرتر از منتقدان، اما زودتر از هممسلکان لیبرال خود پی به اهمیت هویت در سیاست برده است. منتهی باید توجه کرد که او همچنان از منظر یک مؤمن به لیبرال دموکراسی به موضوع نگاه میکند و قویاً معتقد است لیبرال دموکراسی میتواند و باید برای مسأله هویت و به تعبیر فنیتر سیاست هویت چارهای بیندیشد. از نظر او راه چاره آن است که جریان چپ و لیبرال مثل دهههای گذشته هویتهای کلان طبقاتی را نمایندگی کنند. یعنی چپ نماینده قشر کارگر و لیبرالها نماینده طرفداران اقتصاد آزاد باشد. در این صورت هویتهای خُرد مذهبی، قومی، جنسیتی و غیره اثرگذاری خود را تا حد زیادی از دست خواهند داد. بنابراین منظور وی از بازگشت سوسیالیسم آن است که سوسیالیستها دوباره نماینده هویت کارگران شوند، نه آنکه بر طبل هویتهای فردی، مهاجرتی، قومیتی، جنسیتی و زبانی بکوبند. فوکویاما از راستها یا لیبرالها هم میخواهد در قوانین اعطای تابعیت و شهروندی تجدیدنظر کرده، آموزش زبان رسمی به مهاجران را جدی بگیرند. این کتاب رویکردهای فوکپویاما را با دقت بررسی میکند
خواندن کتاب هویت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقه مندان به جامعه شناسی و روانشناسی سیاسی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب هویت
معضل بزرگ دیگر برتریطلبی (مگالوتیمیا) است. لیبرال دموکراسیها در تأمین صلح و بهروزی اقتصادی موفق بودند (هرچند میزان این موفقیت در سالهای اخیر کمتر شده است). این جوامعِ امن و ثروتمند محل ظهور واپسین انسان مورد نظر نیچه هستند، جایی که آدمیان «صندوق ذخیرهای» ندارند و عمر خود را صرف جلب رضایت مصرفی میکنند، ولی در بنمایه تهیاند و اهداف یا آرمانهای والاتری ندارند که به خاطر آنها خود را به آب و آتش بزنند و فداکاری کنند. البته همگان با این نوع زندگی ارضا نمیشوند. برتریطلبی میل به استثنا (بودن) دارد: دست به خطرهای بزرگ زدن، وارد مبارزات به یادماندنی شدن و خواهان اثرگذاریهای عظیم بودن، زیرا همهٔ اینها به شناخته شدن موقعیت برتر یک فرد نسبت به دیگران میانجامد. گاهی این تلاش زمینهساز ظهور رهبران بزرگی چون لینکلن، چرچیل یا ماندلا میشود. اما در مواردی هم خودکامههایی چون سِزار، هیتلر یا مائو سر برآورده، جوامع خود را به سمت دیکتاتوری و فاجعه میکشانند.
برتریطلبی در طول تاریخ در همهٔ جوامع وجود داشته است و نمیتوان بر آن غالب شد، فقط میتوان آن را هدایت یا تعدیل کرد. پرسشی که من در فصل آخر کتاب پایان تاریخ و واپسین انسان مطرح کردم این بود که آیا نظام مدرن لیبرال دموکراسی، که به اقتصاد بازار گره خورده، میتواند مجاری مناسبی برای هدایت حس برتریطلبی ایجاد کند یا نه؟ پدران بنیانگذار آمریکا کاملاً به این موضوع وقوف داشتند. آنها هنگام تأسیس حکومت جمهوری در آمریکای شمالی با تاریخ سقوط جمهوری رُم (و علل آن) آشنا و نگران معضل سزاریسم بودند. راهحل آنها تأسیس یک نظام مشروطهٔ نظارت و موازنه بود، که هم امکان کسب قدرت را میدهد و هم از تمرکز آن در دست یک رهبر جلوگیری میکند. در سال ۱۹۹۲ گفتم اقتصاد بازار میتواند این حس برتریطلبی را در مسیر مناسب هدایت کند. یک کارفرما میتواند هم صاحب ثروتی افسانهای شود، و هم در خدمت بهروزی عموم مردم باشد. افراد برتریطلب قادرند در مسابقات مردان آهنین شرکت کنند، رکورد صعود به ارتفاعات هیمالیا را بزنند یا باارزشترین شرکت اینترنتی دنیا را پایه بریزند.