-
چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۱۲ ب.ظ
-
۸۵۰
چه کسانی در بورس موفق می شوند؟
روزانه چندین هزار جستجو در گوگل انجام می شود و سوالاتی از این دست پرسیده میشه:
آیا از طریق بورس میتوان پولدار شد؟
من X تومن پول دارم آیا شما تضمین میکنید که من از طریق بورس پولدار بشم؟
من دنبال یک کسب و کار عملی هستم آیا بورس یک کسب و کار عملی است و میتوان پولدار شد؟
شما اول من رو از طریق بورس پولدار کن بعد من از خجالت شما در میام و بابت کارتون بهتون پول میدم.
و …
طبیعی است که هر کسی دوست داره پولدار بشه! احتمالا تو هم به این فکر کردهای که چه میشد اگر من هم میتوانستم از طریق بورس پولدار بشم یا آیا واقعا کسی بوده که از این طریق وضعیت مالی خودش رو عالی کنه؟
شاید بین انتخاب ورود یا عدم ورود به بورس گیر کرده باشی و ندونی کدام یکی را باید انتخاب کنی تا آینده بهتری داشته باشی. یا شایدم اواسط راه هستی ولی هنوز از آینده خودت در این حوزه یعنی بورس و بازار سرمایه اطمینان نداری.
من هم دقیقا مثل تو بودم. آن اوایل عاشق این بودم که کسی با اطمینان به من بگوید که بله، این کار ۱۰۰% جواب میدهد. اما کسی نبود! الان هم کسی نیست! اما چرا؟
چون “آینده تو برای هیچکس به اندازه خودت مهم نیست.”
آیا تا به حال شده که نگران آینده کاری همسایت بشی؟ آیا اصلا میدونی چه کسب و کاری داره؟ یا اگر همین الان در بورس فعالیت داری آیا تا به حال شده که نگران سود و زیان فرد دیگری باشی؟ آیا اصلا میدونی سود میکنه یا ضرر؟
احتمالا نه. درست است؟؟؟
چون احتمالا پیش خودت میگویی چه اهمیتی دارد بخواهم فکرم را با این چیزها مشغول کنم!!
فکر میکنم بهتر از هر کسی میدانی که هیچکس در این دنیا نیست که به تو با اطمینان و دلسوزانه بگوید آینده سرمایه گذاریات چگونه خواهد بود مگر جادوگر و یا رمالی که قصد سواستفاده از تو را داشته باشد.
در ادامه مطلب با استارت 20 همراه باشید تا بیشتر در مورد موفقیت در بورس و افراد موفق بدانید...
حقایق انکار نشدنی درباره سرمایهگذاری و فعالیت در بورس
حقیقت اول:
هیچ فردی در بازار سرمایه و بورس وجود ندارد که بگوید من اصلا ضرر نکردم
در طول سرمایهگذاری در بورس قطعا متحمل ضررهایی خواهی شد و این چیزی است که اکثر افراد سعی میکنند از تو پنهان کنند. نه به این خاطر که از این موضوع آگاه نیستند بلکه به این خاطر که کسی دوست ندارد خبر بد بدهد. اما اگر از این ضررها به سلامت عبور کنی قطعا به جایگاهی میرسی که حتی امروز توان تصور کردن آن را نداری. امکان ندارد بتوانی در بورس موفق شوی بدون اینکه حتی یک ضرر نکرده باشی.
“اگر کسی مدعی شود که در بورس ضرر نکرده، احتمالا به این خاطر است که هیچ معاملهای در بورس انجام نداده است“
البته من همیشه مخالف واژههای منفی مثل ضرر و شکست هستم و اسم این واژهها را در ذهن خودم با “پذیرش ریسک” و “کسب تجربه” تغییر دادهام و پیشنهاد میکنم شما هم از زاویه دیگری به قضیه نگاه کنید
چون ضرر و شکست یعنی کسب تجربه که در نهایت منجر به موفقیت ما میشود و بهتر است به جای غر زدن، از اتفاقات درس بگیریم.
برای بدست آوردن نتایج جدید باید کارهای قدیمی را تغییر دهیم.
واقعا هم عاقلانه نیست که همان کارهای قدیم را انجام دهیم و انتظار داشته باشیم نتایج جدیدی بدست بیاوریم.
و نتیجه هر تغییری دو چیز بیشتر نمیتواند باشد:
تجربه
موفقیت
در بورس هم این موضوع صدق میکند.
زمانی که اول راه هستی شاید دقیقا نتوانی جهت اصلی را پیدا کنی اما به مرور زمان با پیدا کردن راهکارهای مناسب و بهرهگیری از تجربه میتوانی جهت اصلی مسیرت در بورس را مشخص کنی.
برای پیدا کردن جهت اصلی مسیر در بورس لازم نیست کار عجیب و غریبی انجام دهی. کافی است خوب تجربه کنی و به قول عطار
“خود راه بگویدت که چون باید رفت.”
حقیقت دوم: بورس هزینه دارد.
این هزینه را یا با پول باید پرداخت کنی یا با زمان
تو میتوانی یک میلیونر خودساخته بشی اما به شرطی که هزینه آن را پرداخت کرده باشی تا مثل هزاران نفری که در این حوزه موفق بودند بدرخشی.
اگر فکر میکنی شم اقتصادی خوبی داری، پس میتوانی با وارد کردن یک سرمایه خوب و کمی تجربه و آموزش بورس و با روشهای مستقیم و غیر مستقیم به سودهای خوبی دست پیدا کنی.
اما شاید برای شروع کار پولی نداشته باشی. اشکالی هم ندارد راه حل دومی وجود دارد.
در این روش باید این هزینه را با وقتت بپردازی تا به معجزه سرمایهگذاری ایمان بیاری!
طبیعی است که یکی از مهمترین کارها برای رسیدن به موفقیت، آموزش دیدن و کسب مهارت است، در بورس هم رسیدن به سودهای خوب نیاز به مهارت و دانش کافی در این حوزه دارد.
شما اگه دانش لازم را داشته باشید، هم میتوانید با سرمایههای خیلی کوچک به موفقیت برسید و هم بدون شک همیشه افرادی حاضر هستند که سرمایههایشان را در اختیار شما قرار دهند که شما برایشان سرمایهگذاری کنید و به این صورت خودتان هم به سود برسید.
اما دانش بورس چیزی نیست که یک شبه بدست بیاید و یک شبه هم نتیجه بدهد. اگر مصمم باشی و هر روز ساعاتی را به آموزش خود در بورس اختصاص دهی میتوانی انتظار داشته باشی بین ۶ ماه تا ۱ سال، نتیجه خوبی را بدست آوری.
این یعنی برای هر کسی در هر شرایطی قطعا راهی وجود دارد!
پس بهتره دنبال راهکارهای عجیب و غریب نباشید و بدانید که تنها کسی که میتونه به شما کمک کنه خودتان هستید.
پولدار شدن از طریق بورس
حقیقت سوم: ترس
خیلی ها را دیدهام که همواره با ترس وارد این حوزه میشوند و یا بدتر از آن، با ترس معامله میکنند.
وجه مشترک تمام این افراد این است که فراموش میکنند که برای چه وارد بورس شدهاند. فراموش میکنند که برای یک سرمایهگذاری عالی و کسب ثروت وارد بورس شدهاند. ولی تمام تمرکزشان روی ضرر است و با ترس و دلهره سهام میخرند و نتیجه خارج از چیزی که فکر میکنند نیست.
این افراد همواره به این فکر میکنند که ممکن است ضرر کنند و به خود میگویند اگر ضرر کنیم چه میشود! پس دقیقا همان ترس و ضرر را دریافت خواهند کرد.
.Whether you think you can, or you think you can’t – you’re right
اگر بدانید برای چه وارد این حوزه شدهاید و تمرکزتان روی آن باشد قطعا نتایج و سودهای عالی را خواهید دید.
در حوزه سرمایهگذاری در بازارهای مالی، وارن بافت را خیلی دوست دارم چون خیلی ساده و با روشهایی کاملا بدیهی ولی با استمرار و بدون عجله به بهترین چهره در این حوزه تبدیل شده است از اینرو کافی است نگاه ما هم شبیه به همین افراد ثروتمند خودساخته باشد تا نتایجی شبیه به آنها دریافت کنیم.
“فقط چیزی که شما را کاملا خوشحال میکند بخرید، حتی اگر به شما بگویند که بازار به مدت ده سال تعطیل خواهد شد.“
وارن بافت
اگر به دنبال چیزی هستید که شما را خوشحال نمیکند و دائما شما را با حس بد، ترس و نگرانی همراه میکند، باید بگویم بهتر است در مورد حوزهای که انتخاب کردید تجدید نظر کنید!
به یاد داشته باشید که همواره فقرا به دنبال پول میدوند. اما ثروتمندان اجازه میدهند که پول دنبال آنها بدود.
باید اعتراف کنم اولین بار که این جمله را شنیدم به خودم گفتم این جمله چرندی بیش نیست!
اما امروز میدانم تصورم از چرند بودن این جمله چرند بوده است. 😃 😄 😅 😆
زمانی که پول نداری هر کاری میکنی تا پول بدست آوری. کانون توجه زندگیات پول میشود بیخبر از اینکه پول زمانی بدست میآید که تو لایق آن باشی و بدون هیچ ترسی بپذیری که استحقاق داشتن پول فراوان را داری! اما ترس دقیقا در نقطه مقابل این تفکر است!
ممکن است از ورود به بورس و تجربه کردن ترس داشته باشید اما پیروز میدان کسی است که به ترسهایش غلبه کند و خود را لایق ثروت بداند.
حقیقت چهارم: مهم نیست چقدر اطلاعات داری، مهم این است که چقدر عمل میکنی
عدهای هم هستند که ذهنشان را تبدیل به انباری از اطلاعات کردهاند. کتابهای زیادی را خواندهاند. در دورههای آموزشی زیادی شرکت کردهاند. دهها مقاله خواندهاند. اما به هیچکدام از آنها عمل نمیکنند و همواره از این کتاب و آموزشها تعریف میکنند تا خود را روشنفکر جلوه دهند بی آنکه به آن دانستهها عمل کنند!
عدهای دیگر هم از معضل کمالگرایی رنج میبرند و به خودشان میگویند تا در فلان حوزه کامل نشوم، شروع نمیکنم و تنها خدا میداند که آیا تا آخر عمرشان قرار است در آن کار کامل شوند یا نه!!! به شما اطمینان میدهم که این افراد هیچوقت شروع نخواهند کرد! چرا که همیشه پلهای برای پیشرفت و بیشتر یاد گرفتن وجود دارد!!
“برای شروع کردن لازم نیست عالی باشی اما برای عالی شدن لازم است شروع کنی.“
مهم نیست آن بیرون چند نفر بهتر از تو وجود دارند چون آنها هم روزی از نقطهای که تو در آن قرار داری شروع کردهاند یا شاید هم پایینتر، پس در هر سطحی که هستی شروع کن. بهتر شدن و پیشرفت کردن وظیفهای است که در ادامه مسیر باید آن را انجام دهی. نگاهی به افراد موفق و خودساخته در حوزههای دیگر بیانداز! آنگاه خواهی دید که آنها نیز در ابتدا کامل نبودهاند. این موضوع برای تو هم صادق است. مهم نیست در چه سطحی هستی. شروع کن و در ادامه مسیر، پیشرفت کردن را در دستور کار خودت قرار بده. شک نکن که در هر حوزهای ورود کنی مسیرهایی برای پولدار شدن هست،
پس
از طریق بورس هم میشود پولدار شد، اما با راه درست!
اما فراموش نکن که افراد پولدار منتظر نماندند که کسی بیاید و آنها را ثروتمند کند بلکه خودشان به خودشان این اطمینان را دادهاند که باید ثروتمند شوند و به همین دلیل است که همه افراد این کره خاکی ثروتمند نیستند و فقط افرادی که خود را باور کردند ثروتمند شدند.
این جمله را از من داشته باش:
در هر حوزهای اگر به دنبال کسی یا چیزی هستی که به تو اطمینان دهد که موفق میشوی
تو محکوم به شکست خواهی بود
چون ریشه این سوال برگرفته از عدم موفقیت توست.
کسی که به دنبال این سوال است دو چیز در ناخودآگاه او وجود دارد:
۱. یا به دنبال این است که کلا کسی به او این اطمینان را ندهد و او نیز بیخیال انجام آن کار شود.(معمولا افراد تنبل به دنبال این بهانه برای انجام ندادن کارها هستند و هیچ وقت هم کاری را انجام نمیدهند)
۲. یا به دنبال این است که کسی به او این اطمینان را بدهد و بعد از اینکه شکست خورد به فرد اطمینان دهنده ثابت کند که اشتباه کرده است.(معمولا این افراد نیز از همان ابتدا تصویر شکست را در ناخودآکاه خود ایجاد کردهاند و راحترین کار برای آنها غر زدن از شرایط بوجود آمده است)
در کل من مخالف اینکه کسی به شما مسیر را نشان دهد و به شما قوت قلب و اطمینان دهد نیستم چون خودم تاکنون انگیزه دهنده خیلیها بودهام اما نکته اینجاست که تنها دلیل انجام یک کار برای شما، نباید صرفا این موضوع باشد که کسی بیاید و ۱۰۰ درصد موفقیت شما را تضمین کند.
تنها کسی که میتواند به شما تضمین ۱۰۰ درصد موفقیت بدهد فقط و فقط خود شما هستید.
پس قطعا تو میتوانی وقتی خودت را باور کنی.
آرزوی من برای تو موفقیت است…
#رویاتوباورکن
همیشه افرادی موفق خواهند بود کهعلم بیشتری نسبت به بقیه دارنددیدم خیلی ها میگن چرا پول خرج کنیم که یه سهم خوب انتخاب کنیمیک هزارم پول رو میدیم به یک کانال سیگنال میخریمبدم نمیگه ها!!!🤔اما اگر طرف دیگه سیگنال نفروخت،اگر اشتباه معرفی کرد چی؟!!!!.
من به همه ی کسایی که دور و طرفم هستن و میخوان بیان توی این کار میگم یادبگیرید چون اکر یه سهم پیدا کنی میتونی هزینه ی کلاستم در بیاری که فک کنم اصلا این هزینه در مقابل سهم هایی که پیدا می کنی هیچ باشه.
پ.ن: به شخصه خودم ۱۰ میلیونی خرج کلاس و آموزش کردم 😂😂😂
(خیلی خیلی کمه) همین الانم کلاس میرم هزینه می کنم چون بین کلاسا یه نکته پیدا میشه
یه سهم میخرم و بوووووم😍😍😍.
امیدوارم یه روزی باشه به جای سهم خریدن اونقدر سهم داشته باشین پول نداشته باشین بخرین
.
جانسون در این نوشتار بر آن است که یکی از کاربردی ترین تکنیک هایِ ساده ای را به ما بیاموزد که وارن بافت (دومین مرد ثروتمند دنیا بعد از بیل گیتس) به آن اعتقاد دارد و همواره آن را بکار گرفته است:
تکنیک نه گفتن برای دستیابی به موفقیت.
این نوشتار با سوال ساده وارن بافت از خلبان خود آغاز می شود.
سوالی که قطع به یقین، پاسخ آن، دغدغه بسیاری از فعالان اقتصادی هم هست. مهمترین هدفها و اولویتهای زندگی تو چیست؟
آنچه می خوانید تجربه شخصی من است از بکارگرفتن تکنیک ساده نه گفتن و تمرکز کردن بر تنها یک، دو، سه یا نهایت چهار هدف برای هر سال. تکنیکی که مرا به آدمی موفق، ثروتمند و رضایتمند مبدل کرد.
همیشه شنیدن و خواندن قصه و حکایت آدم های موفق و معروف برایم جالب بود.
یکی از آن آدم ها که همیشه می خواستم درسی از او بیاموزم، وارن بافت بود. وقتی از طریق دوستی در یک نشست خصوصی موفق به دیدار وارن بافت شدم، سرانجام توانستم سوالی که همیشه در ذهنم بود را با او مطرح کنم. از او پرسیدم چه رازی در ثروتمندتر شدن، در رشد سرمایه و دارایی ات هست؟
چه راز پنهانی داری؟
آیا می توانی رمز و رازی هم به من بیاموزی؟
شاید باورتان نشود. او فقط چند جمله کوتاه گفت: راز و تکنیک من نه گفتن و خط بطلان کشیدن بر اهداف و برنامه هایی است که احتمال می دهم امکان تحقق شان را در سال جدید ندارم.
وقتی این را شنیدم ابرو بالا انداختم.
گفتم یعنی چه؟
لبخندی زد و گفت: به زبان ساده برایت شرح می دهم و برای شرح آن از مثال هم کمک می گیرم تا خودت ببینی چه قدر این تکنیکی را که می گویم ساده و عملی است.
وارن بافت این طور گفت: روزی از دوست خلبانم که از رسیدن به هدف و برنامه هایش، ناامید بود خواستم فهرستی از 25 اولویت زندگی را که دلش می خواهد در همین سال به آنها برسد برایم بنویسد. دوست خلبان من شروع کرد به نوشتن 25 هدفی که دلش می خواست همه آنها را در یکسال میلادی محقق کند.
بعد به او گفتم حالا دور 5 هدف مهم و دوست داشتنی ات خط بکش و بقیه را حذف کن.
گفت نمی شود. دلم می خواهد به همه اینها برسم. اینجا بود که یکی از کاربردی ترین تکنیک هایی را که خودم طی همه این سالها بکار گرفته ام را به او آموختم. گفتم مساله همین جاست که بسیاری از ما می خواهیم با یک دست 10 توپ را بلند کنیم. درحالی که هر دست ما تنها توان بلند کردن و حمل تنها یک یا دو توپ را دارد.
این همان واقعیتی است که بسیاری از ما فراموش می کنیم. هر سال، نو که می شود بسیاری از ما شروع می کنیم به نوشتن فهرست برنامه برای سالی که می آید. بعد با خودمان هم عهد و پیمان می بندیم که امسال همه آن را عملی کنیم. بعد می بینیم که سال تمام می شود و به آنچه می خواستیم نرسیده ایم.
به دفتر یادداشت مان که نگاه می کنیم می بینیم نه، رسیدنی در کار نیست. آن همه آرزو و برنامه ای که سال پیش تعیین کرده بودیم، محقق نشده است. همین ها حال ما را بد می کند. اندوهگین مان می کند.
به همین خاطر است که می گویم کافی است هرسال فقط چهار یا پنج برنامه را هدف گذاری کنیم و برای رسیدن به آن برنامه ریزی کنیم. این طور، تمام هم و غم و توان مان فقط بر روی چهار پنج برنامه متمرکز می شود نه 25 برنامه ای که خودتان آخر و عاقبتش را بهتر از من می دانید. وقتی وارن بافت این حرف را زد، شگفت زده نگاهش کردم. انگار اولین بار بود که داشتم این حرفها را می شنیدم.
حتما برای شما هم همین طور هست. حتما بسیاری از شما، مشاوران مالی خیلی خوبی را می شناسید. اگر این طور است این تکنیک را با آنها هم مطرح کنید. ببینید آنها که در سرمایه گذاریهای شان در بورس، موفق بوده اند، چه کسانی بوده اند. قول می دهم آنهایی بوده اند که برای سرمایه گذاری هایشان، برنامه های کوتاه مدت و میان مدت تعریف کرده اند و بر مبنای واقعیت و شرایط موجود بازار، سرمایه ها را معطوف یک دو یا سه صنعت کرده اند. خوب است همین تکنیک را همه ما در زندگی مان و امور روزمره مان هم بکار بگیریم.مشاوران و دوستانی را می شناسم که هر 10 تا توپ را می خواهند با یک دست بلند کنند. اینها همان آدمهایی هستند که تا پایان سال، نمی توانند حتی به نیمی از برنامه ها و هدفها هم برسند.
اینها همان دوستان همیشه شاکی و ناراحت و ناراضی از حجم انبوهی از برنامه ها و پروژه های ناتمام هستند. این را هم می گویم و تمام.
براساس یک ضرب المثل چینی کسی که دنبال دو تا خرگوش می دود، هیچ کدام را صید نخواهد کرد. این دقیقا به همین معنا است که شما همزمان نمی توانید بر روی دو هدف متمرکز باشید.
اما در عین حال می توانید به اهداف بسیاری فکر کنید و برای اینکه آنها را فراموش نکنید، را در جایی یادداشت کنید.من هم در نهایت به شما توصیه می کنم فقط روی ٥ هدف تان متمرکز شوید و به بقیه برنامه هایتان،
بگویید نه.
یکی از هزاران فرد موفق در بورس را بشناسید
جیم بیلند راجرز:
سرمایه گذار و مفسر مالی و میلیونر آمریکایی جیم بیلند راجرز (متولد ۱۹ اکتبر ۱۹۴۲ اهل دموپولیس ایالت آلاباما) یک سرمایه گذار آمریکایی و مفسر مالی موفق است که در حال حاضر در سنگاپور زندگی می کند.
او یکی از پدیدآورندگان کوانتوم فاند (Quantum Fund)،استاد دانشگاه، نویسنده، مفسر اقتصادی است.
نشریاتی چون تایم، واشینگتن پست و نیویورک تایمز، بارونز فوربز، فورچون، وال استریت جورنال، فایننشال تایمز و بسیاری دیگر از نشریاتی که در زمینه اقتصاد یا فاینانس به فعالیت می پردازند به طور مستمر مقالاتی در مورد وی به چاپ رسانده اند.
وی خود را پیرو مکتب اتریشی در اقتصاد می داند.
▪ آیا هیچ وقت فکر می کردید که روزی به جایی که امروز هستید خواهید رسید؟
خیر، من هم مثل تمامی افرادی که به چنین موقعیتی دست یافته اند، غافلگیر شده ام. من مطمئنا می خواستم که در زندگی به جای خوبی برسم و حاضر بودم که برای آن به سختی کار کنم. من همیشه می خواستم که زود بازنشسته شوم، ولی هیچ وقت فکر نمی کردم که این اتفاق قبل از چهل سالگی ام به وقوع بپیوندد.
▪ وقتی متوجه شدید که اولین میلیون ثروت خود را به دست آورده اید آیا وسوسه شدید که کمی کندتر به کارتان ادامه دهید؟
به روشنی روزی را که ارزش خالص دارایی ام به یک میلیون دلار رسید، به یاد دارم، نوامبر ۱۹۷۷. آن موقع ۳۵ سال داشتم، و می دانستم که برای انجام کاری که می خواستم در ۳۷ سالگی – سنی که تصمیم گرفته بودم در آن برای ماجراجویی دست از کار بکشم – انجام دهم به بیشتر از اینها نیاز دارم.
▪ رمز موفقیت شما در چیست؟
ـ من اصلا باهوش تر از قسمت اعظمی از مردم نیستم، بلکه انگیزه ام برای کار و تحمل سختی، از آنها بیشتر بود. من آماده بودم تا عقل سلیم را بیازمایم. اگر همه یک جور فکر کنند باز هم دلیل نمی شود که اشتباه نکنند و اگر بتوانید بفهمید که همه دارند اشتباه می کنند، به راحتی می توانید مقدار زیادی پول درآورید.
▪ استراتژی سرمایه گذاری شما چیست؟
ـ ارزان می خرم و گران می فروشم.
من سعی می کنم کالایی را پیدا کنم که ارزان باشد و یک تغییر مثبت در حال اتفاق افتادن باشد. سپس به قدری مطالعه و پژوهش می کنم که قانع شوم درست فکر می کردم. البته آن کالا هم باید به قدری ارزان باشد که اگر هم اشتباه کرده باشم خیلی ضرر نکنم. معمولا هر باری که اشتباه می کنم به این دلیل است که به اندازه کافی بررسی و مطالعه نکرده ام. هیچ وقت ارزش «انجام مسوولیت» را دست کم نگیرید.
در دهه ۱۹۶۰، جنرال موتورز موفق ترین شرکت جهان بود.
یک روز، یک تحلیلگر جنرال موتورز به جلسه هیات مدیره رفت و این پیغام را به آنها داد:
«ژاپنی ها دارند می آیند.»
آنها این حرف وی را جدی نگرفتند. ولی سرمایه گذارانی که مطالعه و بررسی های خودشان را درست و دقیق انجام می دادند سهام جنرال موتورز خود را فروختند و به جایش سهام تویوتا خریدند. من در حال حاضر به دنبال خرید هیچ سهامی نیستم. ولی اگر چیزهایی وجود داشته باشند که در حال حاضر از لحاظ ارزشی دست کم گرفته شده باشند، برخی کالاهای اولیه و برخی از ارزها هستند.
▪ بهترین سودی که کردید کی و چگونه بود؟
ـ کوانتوم فاند. وقتی در سال ۱۹۷۰ شرکت را تاسیس کردیم، من تنها ۶۰۰دلار ته جیبم داشتم. بعد از ۱۰ سال دارایی ما ۴۲۰۰ برابر شده بود.
▪ آیا می خواهید آنقدر ادامه دهید تا بالاخره سقوط کنید؟
ـ خیر. این روزها من ساعات بسیار کمی از روز را صرف کار می کنم، چرا که دو دختر کوچک دارم و می خواهم بیشترین وقت ممکن را با آنها بگذرانم. هر دو دختر ما دایه ای چینی دارند و زبان چینی را به خوبی صحبت می کنند. برای نسل آنها، انگلیسی و چینی مهم ترین زبان ها خواهند بود.
▪ آیا هیچ حقوق بازنشستگی دارید؟
ـ من حقوق بازنشستگی ندارم و امیدوارم که نیازی به آن نداشته باشم. من دارایی هایم را جمع کرده ام و با استفاده از آنها زندگی می کنم.
▪ چه فعالیت هایی در زمینه های خیریه انجام می دهید؟
ـ من به دانشگاه ها و دانشجویان و دانش آموزان سراسر دنیا کمک مالی می کنم و اعتقادم بر این است که به جای دانشگاه ها بیشتر به دانشجویان و دانش آموزان باید کمک کنم؛ چرا که آنها بیشتر از مدیران و مسوولان به کمک مالی نیاز دارند. ▪ آیا اهل ولخرجی و افراط هستید؟ ـ من دوبار به دور دنیا سفر کرده ام. بار اول سال ۱۹۹۰ حرکت کردم و با موتور سیکلت در۲۲ ماه ۶ قاره را در نوردیدم. بار دوم که در سال ۱۹۹۹ شروع شد، من و همسرم در ۳ سال، به ۱۱۶ کشور دنیا سفر کردیم.
▪ آیا می خواهید ثروتتان را به بچه هایتان انتقال دهید؟
ـ من همیشه به این موضوع فکر کرده ام، اگر شما خیلی به بچه هایتان پول بدهید، آنها را لوس می کنید. من وصیت نامه ام را طوری تنظیم کرده ام که تا سن سی سالگی شان چیز زیادی بهشان نرسد. من به دانشگاه هایی چون ییل و آکسفورد رفته ام و تعداد زیادی از بچه های افراد ثروتمند را دیده ام که هیچ وقت نیازی به کار و سختی کشیدن نداشته اند. من می خواهم که بچه هایم تحصیلات خوبی داشته باشند و محیط کار را تجربه کرده باشند. تحصیلات و لزوم به کار کردن زندگی مرا عوض کرد و مرا از مرداب آلاباما به اقیانوس جهان پرتاب کرد.
▪ در هنگام رکود مردم با پول هایشان باید چه کار کنند؟
ـ روی چیزهایی سرمایه گذاری کنید که از آنها سر در می آورید. اشتباهی که بیشتر مردم مرتکب می شوند این است که بنا به حرف مجلات و برنامه های تلویزیونی سرمایه گذاری می کنند. بسیاری از مردم در مورد چیزهایی اطلاعات زیادی دارند و باید روی همان چیزها سرمایه گذاری کنند. این شیوه ای است که آدم را ثروتمند می کند. شما با سرمایه گذاری روی چیزهایی که هیچ در مورد آنها نمی دانید، هیچ سودی نخواهید کرد.
سرگذشت فردی که از بیم تورم و کاهش قدرت خریدش در دوران پیری ثروتمند شد !!!
اگر چه در دنیا اغلب ثروتمندان در کنار رسیدن به رفاه لازم اهدافی همچون کسب شهرت را جستوجو میکنند، اما در میان سرمایهگذاران موفق جهان هستند افرادی که ناشناس مانده و البته خواهان ناشناخته ماندن هم هستند، ولی عقاید جالب و خواندنی در مورد ثروتمند شدن دارند؛ مثل برنارد مست که از بیم تورم و کاهش قدرت خریدش در دوران پیری ثروتمند میشود…
روش های موفق سرمایه گذاری در بازار بورس و سهام این قسمت از کتاب 23 اصل موفقیت وارن بافت که روایتگر زندگی نامه جالب این سرمایهگذار ناشناخته از قول یکی از نزدیکانش است را در ادامه بخوانید: هنگامی که در هنگکنگ مشغول آزمایش طرح خود با عنوان خصوصیات شخصیتی سرمایهگذار (این طرح، نقاط ضعف و قوت یک سرمایهگذار را مشخص میکند) بودم، برای اولین بار با برنارد ملاقات کردم. از پاسخهای او به پرسشنامه، کاملا متوجه شدم که او تمام روشهای پیروزمندانه سرمایهگذاری به غیر از یک مورد را رعایت میکند، که این امر مرا متحیر کرد. به نظر میرسید که از یکی از روشهای مهم ـ هنگامی که تصمیم خود را در مورد خرید یا فروش چیزی گرفتید، فورا اقدام به انجام آن کنید ـ پیروی نمیکند.
در این مورد از او پرسیدم، زیرا تردید داشتم که شاید در ساختار پرسشهای من نقصی وجود داشته باشد. او به من گفت که صبح هر روز به بررسی پرتفوی سهام خود میپردازد و تصمیمات سرمایهگذاری خود را اتخاذ میکند، اما تمام سفارشهای خود را به بانکی در سوئیس میسپارد. با توجه به اختلاف زمانی، برنارد برای انجام سفارشهای خود از طریق تلفن باید در هنگکنگ تا بعد از ظهر صبر کند، زیرا در آن موقع است که در زوریخ بازار شروع به کار میکند. هنگامی که با او آشنا شدم و روش او را درک کردم، مشخص شد که او در واقع از تمام 23 روش پیروی میکند. برنارد گواه زندهای است مبنی بر اینکه لازم نیست شما سرمایهگذاری با صدها میلیون دلار سبد سهام یا حتی متخصصسرمایهگذاری باشید تا با موفقیت از این روشهای پیروزمندانه پیروی کنید. علاوه بر این، برنارد هیچگونه انگیزه جاه طلبی برای مطرحشدن نام خود، همچون بافت یا شوارتز ندارد. او نمیخواهد سرمایه دیگران را مدیریت کند و ترجیح میدهد ناشناس بماند. هدف او بسیار ساده است، همانطور که به من گفت: «در حالی که در سن هفتاد و پنج سالگی هستم، نمیخواهم قفسههای یک سوپر مارکت را پر کنم تا از این طریق هزینههای زندگیام را تامین کنم. شاهد بودهام که این روند برای دیگران رخ داده است اما چنین اتفاقی برای من رخ نخواهد داد». آنچه برنارد به عنوان بزرگترین تهدید برای امنیت مالی آینده خود مورد توجه قرار میدهد، زیانی است که در اثر تورم در قدرت خرید پول ایجاد میشود. همان طور که او میگوید، امروزه ارزش یک دلار کمتر از 5 درصد ارزش یک دلار در صد سال قبل، میباشد. در مقابل، قدرت خرید یک اونس طلا نسبتا ثابت مانده است. این بحث، موضوعی است که برنارد به طور مفصل به مطالعه آن پرداخته است. او حتی پایان نامه مقطع دکترای خود در دانشگاه «سنت گالن» را در مورد بانکهای مرکزی و ذخایر طلای آنها نوشته است (گرچه به دلیل دریافت یک پیشنهاد جالب کاری در آسیا در واقع او هرگز پایان نامه خود را ارائه نداد). او مجذوب تاریخ و نظریه پول شده است و امروزه دانش او در این زمینه، مبنای فلسفه سرمایهگذاری او را تشکیل میدهد.
اولین سرمایهگذاری او روی نقره و در سال 1985 بود. او به یاد میآورد که به تعطیلات رفته بود و حتی به مدت ده روز هیچگونه روزنامهای نخوانده بود. هنگامی که با تاکسی به سوی فرودگاه میرفت تا به خانه برگردد، در روزنامه از رشد 20 درصدی نقره باخبر شد. او فورا به شناسایی سود خود اقدام کرد. نابغه سرمایهگذاری محو میشود در آن زمان، برنارد تنها به صورت تفننی در بازارها مشغول بود. تمرکز اصلی او به ایجاد شرکتش معطوف بود. او به من گفت که تا سال 1992 هیچگونه سرمایهگذاری مهمی انجام نداده است. یکی از دوستان برنارد در بخش بازرگانی بانک بزرگی در سوئیس کار میکرد. آنها با یکدیگر وارد بازار معاملات آپشن نقره شدند و به میزان 60000 دلار خرید کردند.
کمی پس از ورود آنها به بازار، قیمت نقره به شدت افزایش یافت. به اینترتیب آنها سرمایه خود را ده برابر کردند! برنارد اینگونه به خاطر آورد: «ما احساس نابغه بودن کردیم!» میخواستم بدانم که پس از آن چه اتفاقی افتاد. آنها از طریق فروش استقراضی شاخص S&P سعی در تکرار موفقیت خود داشتند. اما قیمت سهام شرکتهای موجود در بورس آمریکا پایین نیامد و آنها افزایش سرمایهگذاری خود را آغاز کردند. در حالی که احساس نابغه بودن داشتند، برنارد و دوستش به فروش استقراضی خود افزودند، اما تنها شاهد رشد شدید بازار بودند. برنارد گفت: «نابود شدم. تمام سود حاصل از سرمایهگذاری روی نقره به علاوه سرمایهگذاری ابتدایی خود را از دست دادم و سپس متحمل زیان بیشتری نیز شدم». در آن زمان بود که برنارد متوجه این واقعیت شد، که اولین اقدام برای سرمایهگذاری موفق «حفاظت از خود در برابر خویشتن» میباشد. ایجاد قوانین برنارد دست به کاری زد که افراد بسیار کمی اقدام به انجام آن میکنند. او چندین ماه را به ایجاد یک روش کامل سرمایهگذاری اختصاص داد و زمان بیشتری را صرف آزمایش این روش کرد و به اینترتیب توانست به هدف اصلی خود دست یابد: اطمینان یافتن از داشتن استقلال و امنیت مالی در باقی زندگی. او هدف اصلی سرمایهگذاری خود را حفظ قدرت خرید سرمایه خود تعریف کرد. برنارد بر این باور است که ایمنترین راه برای رسیدن به این هدف، سرمایهگذاری روی فلزات گرانبها، به ویژه طلا میباشد. برنارد داراییهای خود را به چهار بخش تقسیم کرد: بیمه عمر، املاک و مسکن، شمش طلا و یک پرتفوی سهام متشکل از سهام مربوط به معادن و سرمایهگذاری در معاملات آتی فلزات گرانبها. او تمام این چهار گروه را کاملا مجزا از یکدیگر حفظ میکند، تا حدی که برای رهن داراییهای خود و برای نگهداری از شمشهای طلای خود از بانکهای مختلفی استفاده میکند. سه گروه اول از داراییهای او ستون اصلی امنیت مالی او را تشکیل میدهند. هدف او از حفظ این سبد سهام و ایجاد سودی است که از طریق آن میتواند مالکیت خود در مورد طلا را افزایش دهد. برنارد تصور میکند که کالاها، از جمله طلا، در حال حاضر پایینتر از ارزش واقعی خود ارزشگذاری شدهاند و این باور، مبنای اصلی سیستم سرمایهگذاری طراحی شده توسط او میباشد. طلا یا سهام طلا؟ برنارد مالک مقداری طلا است اما از آنجا که بهرهای به طلا تعلق نمیگیرد، داشتههای او در طول زمان افزایش نمییابد. برای محقق ساختن این هدف او اقدام به خرید سهام شرکتهای حفاری معادن طلا نمود. خود او اینگونه میگوید: «افزایش قیمت سهام این معادن به طور معمول در حدود 2 یا 3 برابر افزایش قیمت خود این فلز است.» برنارد سیستم سرمایهگذاری کاملی با معیارهای دقیق برای انتخاب سهام معادن، در هنگام خرید، طراحی کرده است. اولین معیار مورد توجه او مکان سرمایهگذاری است. او از سرمایهگذاری در شرکتهایی که در کشورهای خاصی واقع شدهاند، خودداری میکند.
علت این کار او چیست؟
او میگوید: «من به هیچ وجه به این بازارها اطمینان نمیکنم. حقوق اموال و دارایی در این کشورها حوزهای کاملا ناامن است. آنها دچار فساد هستند و دولتها هر کاری که مایلند انجام میدهند». برنارد به طور توجیهپذیر از این موضوع هراس دارد که روزی از خواب بیدار شود و متوجه شود که معادن شرکتی که او در آن سرمایهگذاری کرده است تعطیل شده و سهام او بیارزش شده است. در مرحله بعد برنارد به انواع ارز توجه میکند. در آن زمان که با او مصاحبه کردم، یعنی ژوئن 2004، او از هیچگونه سهام معادن در استرالیا یا آفریقای جنوبی «عمدهترین کشورهای تولیدکننده طلا در جهان» برخوردار نبود. دلیل آن این بود که دلار استرالیا و راند آفریقای جنوبی هر دو به شدت در برابر دلار آمریکا با افزایش ارزش روبهرو شده بودند. برنارد گفت: «تا حدود یک سال پیش، مقداری سهام طلای آفریقای جنوبی را داشتم، اما هنگامی که متوجه شدم آنها نمیتوانند برای من سودی ایجاد کنند، آنها را فروختم. با وجود اینکه آنها دارای حجم زیادی از طلا هستند، اما به دلیل رشد بسیار زیاد راند در برابر دلار، آنها نمیتوانند آنرا با سود چندانی از زمین خارج کنند.» معیار بعدی او، مدیریت است. همچون بافت، او نیز میخواهد از رفتار مناسب مدیران با سهامداران مطمئن باشد. برنارد میخواهد با مدیرانی سرمایهگذاری کند که در گذشته با موفقیت سپردهها را توسعه دادهاند.
او همچنین پروژههای کنونی آن شرکت را بررسی میکند تا دیدگاههای آنها را ارزیابی نماید. برنارد تمام اطلاعات خود را از طریق اینترنت جمع آوری میکند. او میگوید: «شما پنج سال قبل امکان انجام چنین کاری را نداشتید. اما اکنون حجم زیادی از اطلاعات در دسترس شما قرار دارد.» وب سایت شرکتها، گزارشهای سالانه، اطلاعات مالی، اطلاعیههای رسمی و مواردی از این قبیل را در دسترس قرار میدهند. اطلاعات مربوط به قیمت سهام در کنار نمودارهای قیمتهای گذشته آنها کاملا در دسترس میباشد که ابزار بسیار سودمندی برای برنارد هستند. اهمیت حجم سرمایهگذاری از میان حدود 350 سهمی که او بررسی کرد، 47 سهم با معیارهای او مطابقت داشت. به تبعیت از رویکرد آماری ویژه، او مالکیت تمام آنها را به دست میآورد اما سرمایهگذاری مشابهی در تمام آنها انجام نمیدهد. میزان تخصیص سرمایه برای هر یک از آنها به ارزیابی او از جایگاه آن شرکت در چرخه توسعه، بستگی دارد. برای او، سهام معادن به سه دسته تقسیم میشوند: • شرکتهای تولیدکنندهای که معمولا سود سهام پرداخت میکنند.
• شرکتهایی که به واسطه اکتشافات اثبات شده خود همچنان در فرآیند توسعه قرار دارند، که اغلب در شراکت با یکی از شرکتهای عمده معدنی میباشند.
• شرکتهای اکتشافی که صرفا در زمینه اکتشافات فعالیت دارند و احتمال از بین رفتن تمام سرمایه آنها در کنار احتمال کسب سودی کلان از طریق یک کشف بزرگ، وجود دارد. برنارد احساس میکند که شرکتهای قرار گرفته در دسته دوم ـ آنهایی که به تولید نزدیکتر هستند ـ دارای بهترین تناسب از نظر ریسکپذیری ـ پاداش هستند. آنها در حال تبدیل شدن از مصرفکنندگان پول نقد به تولیدکنندگان بزرگ پول نقد هستند. بنابراین پرتفولیوی سهام برنارد به سوی این دسته از شرکتها بیشتر است. در حال حاضر او کمترین حجم از سرمایهگذاری خود را به تولیدکنندگان موجود اختصاص میدهد، زیرا احساس میکند که این شرکتها کمترین میزان اهرم در مورد قیمت طلا را ارائه میکنند. برنارد همچنین قوانین مفصلی در مورد زمانبندی خرید و فروش سهام خود دارد.
مطالب مرتبط: