-
سه شنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۹، ۰۹:۴۹ ق.ظ
-
۳۴۲
نقد و بررسی کتاب صوتی مرگ ایوان ایلیچ
مرگ اگرچه مفهومی مشترک میان همه موجودات است اما میتوان گفت برای هر انسانی مقابله و رویارویی با مرگ متفاوت است. گاهی مرگ انسان را به شکل عجیبی غافلگیر میکند و گاهی مثل یک دوست او را همراهی میکند تا در نهایت او را به مقصد اصلیاش برساند؛ اما لئون تولستوی در داستان مرگ ایوان ایلیچ روایت متفاوتی از مواجه با مرگ دارد. داستانی اگرچه کوتاه ولی به شدت عمیق و تاثیرگذار.
خلاصه داستان مرگ ایوان ایلیچ
ایوان ایلیچ قاضی مشهور و خوشنام شهر است که زندگی خوب و موفقی دارد اما او درگیر بیماری سختی میشود که برای مقابله با آن روزهای سخت و دشواری را تجربه خواهد کرد. ایوان ایلیچ که خود به عنوان یک قاضی برای مجرمان حکم مرگ صادر میکرد حالا از طریق پزشک زمان مرگ خود را میفهمد و از رویارویی با آن به هراسی بزرگ میرسد و کمکم در مواجه با مرگ به تفکری دیگر از زندگی دست پیدا میکند.
درباره کتاب صوتی مرگ ایوان ایلیچ
رمان مرگ ایوان ایلیچ یکی دیگر از شاهکارهای لئو تولستوی نویسنده روسی است. کسی که با خلق آثار ماندگاری مثل جنگ و صلح و آناکارنینا در دنیای ادبیات محبوب است. تولستوی در کتاب صوتی مرگ ایوان ایلیچ به زیبایی لحظهی مواجههی انسان با مرگ را ترسیم میکند. این کتاب حجم کمی دارد و در زمان کوتاهتری به مخاطب خود این فرصت را میدهد تا موشکافی و ریزبینی نویسنده را در یک اثر ببیند.
کتاب مرگ ایوان ایلیچ شبیه یک سفر است، سفر به سمت مرگ. مسیری که تمام موجودات زنده آن را طی میکنند اما شاید خواندن درباره این سفر ما را با تجربه بزرگتر و خاصتری آشنا کند. تولستوی معتقد است که ادبیات ابزاری است برای بیان مفاهیم اخلاقی و اجتماعی که بین مردم مرز ایجاد میکند و باعث قضاوتهای بیرحمانه میشود. از نظر تولستوی ادبیات بستری است برای کم کردن بیملاحظگیها و گسترش مهربانی و خوشذوقی. اگرچه داستان این کتاب درباره مرگ است اما تولستوی تمام قدرت خود را به کار میبرد تا حال و روز ایوان ایلیچ را به تصویر بکشد.
کتاب صوتی مرگ ایوان ایلیچ با ترجمه سروش حبیبی و خوانش محسن زرآبادی پور از سوی انتشارات آوانامه منتشر شده است. نسخه الکترونیک این کتاب با ترجمه سروش حبیبی و نسخه ترجمه مترجمان دیگر در سایت فیدیبو قابل خرید و دانلود است.
داستان مرگ ایوان ایلیچ؛ روایتی از مرگ
یکی از نکاتی که باعث شده داستان مرگ ایوان ایلیچ ماندگار و خواندنی باشد توصیف حالات روحی ایلیچ، رفتارهای او از زمان روبهرو شدن با بیماری تا لحظهی مرگ است. تولستوی به شکل شگفتانگیزی مرحله رسیدن ایلیچ به مرگ را در 5 مرحله تقسیم کرده است. او از لحظهای که شخصیت اصلی داستان متوجه موضوع مرگ میشود این پنج مرحله را برای خواننده توصیف میکند. مراحلی که با عدم پذیرش و انکار شروع میشود و در ادامه با توجیه خود سعی میکند تمام این موضوع را به گردن افراد دیگر بیندازد؛ اما رفته رفته وقتی متوجه حقیقت میشود خشم و عصبانیت به او هجوم میآورند؛ اما او دلیل بیماریاش را در دیگران جستوجو میکند و مدام تصور میکند که این دیگران هستند که باعث مشکل او شدهاند؛ اما رفته رفته با فروکش شدن خشم او تصمیم میگیرد تا با صلح و سازش مشکل خود را حل کند. شخصیت اصلی داستان تلاش میکند با خدای خو معامله کند و این مشکل را حل کند؛ اما زندگی کوتاهتر است. جزئیاتی که نویسنده در این بخشها به کار میبرد به قدری دقیق و موشکافانه است که خواننده هر لحظه خود را میتواند جای شخصیت اصلی بگذارد؛ اما در نهایت میبینیم که راه گریزی از مرگ نیست.
درباره لئو تولستوی
لئو تولستوی یکی از نویسندگان بزرگ روسی است که از نظر بسیاری از بزگان عرصه ادبیات با «هومر»، «دانته»، «شکسپیر» و «گوته» همتراز بوده است. او در سال ۱۸۲۸ در جنوب مسکو و در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمد. تولستوی در زمان کودکی پدر و مادرش را از دست داد و از آن پس سرپرستیاش به نزدیکان او سپرده شد.
تولستوی زمانی که نوجوان بود به مدرسه کازان رفت و از سال 1844 در دانشگاه کازان در رشته زبانهای شرقی تحصیل کرد؛ اما بعدها رشته خود را تغییر داد و حقوق خواند؛ اما تولستوی با همه تواناییها و استعدادی که در عرصه نویسندگی داشت. بدون کسب مدرک دانشگاه را رها کرد و به ارتش ملحق شد؛ اما در همین زمان هم او درست از نوشتن برنداشت و این کار را به شکل جدی دنبال کرد. او در سال 1851 با انتشار اولین داستانش که «کودکی» نام داشت و بعدازآن داستانهای «نوجوانی» و «جوانی» خود را بهعنوان نویسندهای موفق به همگان نشان داد. این داستانها که میتوان گفت تولستوی آنها را با استناد و تجربیات خود از دوران جنگ و حضور در جبههها نوشت نمونههای موفق و خوبی بودند.
تولستوی زمانی که در ارتش بود هم نویسندگی را به صورت حرفهای دنبال کرد. او در جبهههای جنگ حضور داشت و مواجههی او با چیزهایی که در جنگ میدید، باعث میشد تا او بتواند موضوعات نابی را از این صحنهها شکار کند. در همین زمان «حکایتهای سواستوپل» را به رشته تحریر درآورد.
اما ارتش هم نتوانست تولستوی را از تجربه کردن و کشف کردن راضی کد. به همین دلیل ارتش را هم کنار گذاشت و به اروپا رفت. او در این زمان با نویسندگان بزرگ و مطرح آن دوره مثل «چارلز دیکنز»، «ایوان تورگنیف»، «فردریش فروبل» و «آدلف دیستروگ» ملاقات داشت و توانست در حوزه تدریس نوجوانان اطلاعات زیادی کسی کند.
یکی از نکاتی که درباره تولستوی زیاد نقل میشود ماجرای ازدواج اوست. او در سال 1862 با زنی به نام سوفیا ازدواج کرد. حاصل این ازدواج 13 فرزند بود. در حقیقت تولستوی زندگی پر فراز و نشیبی داشت و توانست در همین دوران دو شاهکار بزرگ خود یعنی «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» را بنویسد. انتشار این دو رمان شهرت او را به سطح جهانی رساند و بعد از این مدت بود که با همه سختیها و ناملایمتها او به نوشتن ادامه داد. درنهایت تولستوی بعد از سالها نوشتن، در سال ۱۹۱۰ میلادی از دنیا رفت.
دانلود