-
پنجشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۲۳ ب.ظ
-
۷۹۸
معرفی کتاب آبنبات دارچینی
کتاب آبنبات دارچینی، نوشتهی مهرداد صدقی، داستان جذاب و بامزهی محسن و اتفاقاتی است که برای او میافتد.
کتاب آبنبات دارچینی، اثر طنزی است که بعد از کتابهای آبنبات هلدار و آبنبات پستهای منتشر شده تا مخاطبان را با آثار طنز آشنا کند.
دربارهی کتاب آبنبات دارچینی
کتاب آبنبات دارچینی که در واقع جلد بعدی آبنبات هلدار محسوب میشود، دربارهی اتفاقات غیر منتظره و عجیبی است که برای شخصیت اصلی داستان، یعنی محسن رخ میدهد. این اتفاقات به صورت ناخواسته روی زندگی محسن و اطرافیانش تاثیر میگذارند. ماجراهای کتاب آبنبات دارچینی بین سالهای ۷۲ تا ۷۴ میگذرد. درگیری محسن، قهرمان بجنوردی داستان با این موقعیتهای پیشبینی نشده اتفاقات طنزی را رقم میزند که خواندنش خالی از لطف نیست. راستی این را هم بدانید که یکی از شخصیتهای محوری کتاب آبنبات دارچینی، پدر دریا است.
کتاب آبنبات دارچینی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به آثار طنز علاقهمند هستید، کتاب آبنبات دارچینی را بخوانید. همچنین مطالعهی آبنبات دارچینی برای کسانی که دو جلد پیشین را خوانده و دوست داشتهاند، لذتبخش است.
دربارهی مهرداد صدقی
مهرداد صدقی، نویسندهی کتاب آبنبات دارچینی در سال ۱۳۵۶ در بجنورد متولد شد. مهرداد صدقی را بیشتر به دلیل نوشتههای طنزش میشناسند. صدقی تحصیلاتش را در سال ۷۵ در رشته صنایع چوب و کاغذ دانشگاه گرگان آغاز کرد و در همین دانشگاه مقاطع ارشد و دکترا را هم ادامه داد. در حال حاضر او عضو هیات علمی دانشگاه گنبد کاووس است. از آثار و نوشتههای مهرداد صدقی میتوان به مغز نوشته های یک جنین، مغز نوشته های یک نوزاد، نقطه ته خط، رقص با گربهها، آبنبات هل دار، تعلیمات غیر اجتماعی، آبنبات پسته ای و میرزا روبات اشاره کرد.
جملاتی از کتاب آبنبات دارچینی
آقاجان، که به دگمهدوزی مامان نگاه میکرد، برای اینکه او را به محکمتر دوختن ترغیب کند، گفت: 'مِگن آمریکا و شوروی با یک دکمه متانن کل دنیا رِ منفجر کنن. ولی تو همین دکمهٔ شلوارِ منِ نمتانی محکم بدوزی.' چون رویم نشد، چیزی را که به ذهنم رسید فقط توی دلم گفتم: 'خا، اگه دکمهتان یکدفعه باز بشه، شما یَم با همین دکمه متانین همه رِ تو بازار منفجر کنین؛ ولی خا از خنده!'
آقاجان که دید دارم برای خودم لبخند میزنم ذهنم را خواند که هر چه هست مربوط به اوست. برای همین لبخندی زد و گفت: 'ای پسر جان، بخند. اشکال نداره. ایشاالله یک روز اتفاقی شلوارم میافته، اتفاقاً منم همون روز از برعکسیِ کار از زیرش بیرجامه نپوشیدهم، بعد همچی اسمم همهجا بپیچه که هر جا بخوای بری خواستگاری بگن: ʼپسرِ همونی که شلوار نداشت.ʻ اون وقت ببینم وقتی کسی بهت زن نداد چطور منفجر مشی!'
دانلود