-
شنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۹، ۰۵:۱۳ ب.ظ
-
۳۸۸
سلسله داستانهای شگفتانگیز خواستگاری
معرفی کتاب خواستگارینامه
کتاب خواستگاری نامه نوشته حمید کیانمهر است. این کتاب سلسله داستانهای شگفتانگیز خواستگاری است با زبانی طنز و جذاب که خواننده را در خندیدن با خودش همراه میکند و به او فرصت تجربه شادی در کتاب خواندن را میدهد.
درباره کتاب خواستگارینامه
این کتاب شامل ۳۰ داستان است از نویسنده و شرح خواستگاری رفتنهای عجیبش که هیچکدام به نتیجه درستی نمیرسید و هرکدام داستان جذابی برای خودش داشت. نویسنده دو سال برای بازنویسی و اصلاح این کتاب وقت گذاشته است تا کتابی جذاب به خواننده تقدیم کند. این کتاب زبانی شبیه به زبان دوران قاجار دارد و با زبان ادبی آمیخته با کلمات امروزی فضایی جذاب را برای خواننده میسازد. خواننده با پسر جوان همراه میشود و خواستگاریها مختلف او را میبیند.
خواندن کتاب خواستگارینامه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستان طنز پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب خواستگارینامه
اولین جلسه خواستگاری من برمی گردد به هَفَشده سال قبل!
خب هرچند آن زمان بنده از نظر پدر و مادرم، دیگر نره غولی شده بودم که باید خودش گلیمش را از آب میکشید و همیشه در نگاهشان یک
"نون خور اضافه نمیخوایم"ِ
خاصی موج میزد اما از دیدگاه خودم، همچنان کودکی به حساب میآمدم که دهانم بوی شیر میداد و توان بالا نگه داشتن شلوارم را هم نداشتم چه رسد به شلوار یک نفر دیگر را! ضمن اینکه دانسته هایم در زمینهٔ خواستگاری و جنس مخالف و مشتقات آن نزدیک به صفر میل میکرد. چیزی در حد نحوهٔ تولید مثل آبزیان حوزهٔ دریای کارائیب! واقعا نمیدانم آنها در آن ایام با چه استدلالی قصد زن دادن مرا کردند در حالیکه نه شغل و درامدی داشتم و نه حتی هنوز به خدمت مقدس سربازی مشرف شده بودم! اما والدین ما به سبک قُدَما و اسلافشان تصور میکردند
پسر که به سن ۲۰ برسد باید تحت هر شرایطی ازدواج کند! به هر روی، مدتها از خانواده اصرار و از من انکار بود تا بالاخره دستمال سفید را به نشانه تسلیم به اهتزاز دراورده و راهی جولانگاه مرگ و زندگی شدم.
سردردتان ندهم... در اولین کارزار وصلتخواهی زنگ را زدیم و مادر خانه همراه با دختر عظیم الجثه ای که گویا خواهر سوژه بود به استقبال گرممان آمدند. هنگامی که جلسه رسمیت لازم را یافت منتظر بودم طبق سریالهای آبکی تلویزیون که از کودکی به خوردمان دادهاند، پس از مقداری شوخیهای بی مزه و خندههای زورکی حضار، شخصی با گفتن جملهٔ استراتژیکِ
"خب بریم سر اصل مطلب!"
نگاهها را به سمت بنده معطوف نماید و سپس مادر عروس خانم بگوید: "دخترم چای بیار!" و دوشیزه محترمه چادر گل گلی به سر با سینی چایی حاضر شود و الخ...
اما در میان ناباوریِ همگان، هیچکدام از این اتفاقات رخ نداد. بلکه پس از مستقر شدن حضار، سکوت مرگباری بر جلسه حکمفرما شد.
سکوتی که تا چند دقیقه ادامه داشت و در این مدت همه گلهای فرش یا میوههای روی میز را میشمردند؛ گاهی هم با تبسمی ملیح و پرسیدنِ
"خوب هستییین؟" و گفتنِ
"مرسی" در جواب، خودشان را با فضای سنگین آنجا تلطیف میکردند.
این جو خفقان آور ادامه داشت تا اینکه ناگهان مادرزن آینده با اشارهٔ دست مبارک و فرمودن جملهٔ "این دختر من هیچی کم نداشته تو زندگی" ما را به شوکی عمیق فرو برد
دانلود رایگان