-
چهارشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۳۲ ب.ظ
-
۷۱۸
معرفی کتاب شیوهی چوپان
کتاب شیوهی چوپان (هفت راز باستانی برای مدیریت افراد پُربازده) نوشته کوین لمن و ویلیام پنتاک با ترجمه سمیه جعفرینژاد و آزاده بهرامجی منتشر شده است این کتاب با رویکرد به آموزش به مدیران نوشته شده است.
درباره کتاب شیوهی چوپان
رهبران در عصر حاضر با چالش هایی روزافزون، در حال تغییر و طاقت فرسا مواجه هستند و چیره شدن بر این دشواریها علاوه بر پرورش دادن مجموعهای از مهارتها، نیازمند درونی کردن خصوصیات شخصیتی از قبیل فروتنی، دادن اهمیت حقیقی به کارکنان و یادگیری مداوم است. متأسفانه عدم وجود رهبرانی شریف، کارآمد و خردمند از بزرگترین دلایل شکست سازمان ها در محیط های متفاوت است.
کتاب شیوه چوپان به شما میآموزد که چگونه کارکنان خود را رهبری کنید تا آنها با احساس تعلق خاطر، متعهد و سرشار از انرژی به حرفه خود معنی بخشیده و در مسیر آزاد ساختن پتانسیل های نهفته درون سازمان شما قدم بردارند.
این کتاب هنر رهبری را از طریق بازگویی داستان گزارشگری جوان که در جستجوی فراگیری اصول مدیریت است، به تصویر کشیده است. در هر فصل مراقبت از کارکنان به صورت استادانهای به شبانی کردن گوسفندان توسط چوپانها، تشبیه و اصول مدیریت در آن با زبردستی نشان و آموزش داده شده است.
خواندن کتاب شیوهی چوپان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
تمام کسانی که قصد شروع کسب و کار دارند میتوانند از این کتاب استفاده کنند.
بخشهایی از کتاب شیوهی چوپان
من اضافه کردم: «البته اگر آنها به چوپان اعتماد داشته باشند؛ برای همین هم ما اول درباره این که چطور رهبر بین خودش و افرادش پلی از اعتماد ایجاد میکند، صحبت کردیم.»
نیومن به من نگاه کرد، لبخند زد و گفت: «گوسفندها زمانی حمایت رهبرشان را احساس میکنند که بدانند او قلباً خواهان رفاه آنهاست و در چراگاه در کنار آنها حضور دارد.» او اضافه کرد: «انسانها هم همینطور هستند. افراد به شرطی میتوانند با عدم اطمینان روزهای آینده کنار بیایند که امروز بتوانند رهبری قابل اعتماد را ببینند.»
در حالی که در دفترچهام یادداشت برمیداشتم، گفتم: «فوقالعاده است.»
«این از اولین اصل. اما اصل دوم نتیجه سالها تجربه انجام دادن کار اشتباه است.»
خندیدم: «و آن چیست؟»
نیومن گفت: «به مشکلات اجازه نده که ریشه بدهند. چیزی که امروز دائماً در موردش صحبت کردیم میل به در گله بودن گوسفندها است. در گلههایی که من رهبری کردهام، بارها دیدهام که یک بز گَر میتواند گله را گَر کند.»
پرسیدم: «فکر میکنید برای آن گلهای که امروز دیدیم هم همین اتفاق افتاده باشد؟»