-
جمعه, ۷ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۳۸ ب.ظ
-
۳۸۵
دانلود رایگان دلنوشتهی اشک سکوت
با ترس دستی بر لبانم میکشم؛انگار آنها را به هم دوختهاند! نه دیگریست! ناگهان دستانم خیس میشوند و به یاد میآورم: «تاوان زندگی را با لبان دوخته و اشک سکوتم دادهام! قبلاً آدمها با سکوتشان با هم حرف میزدنند،هر نگاهشان بیانگر حرفی بود؛ اما اکنون،چیزی از آن مردمان نمانده است! حال بعضی آدمها تظاهر میکنند حرفت را میفهمند و معنی سکوتت را میدانند…اما آنها حتی درکی از زندگی ندارند!
بعضی دیگر هم همچو من، کاری جز بیتفاوتی ندارند… .
***
چه بیرحم شدهاند این مردمان امروزه!
با چشم
بیگناهی را قضاوت میکنند،
با زبان
زخم میزنند و سرزنش میکنند!
اما امان از شما مردمان!
هر ظاهر بدی که نشانگر قلب سیاه نیست و
هر نیکرویی که حتما ساده دل نیست!
چه راحت شده است بیپروا حرف زدن
و بیصبرانه قضاوت کردن!
***
من دلتنگم،
دلتنگ سکوتی که با زل زدن بر دیوار،
مینوشت حرفهای ناگفته را بر دیوار!
دلتنگ دیواریام که محرم شد،
شنید صدای بیآوای سکوت را!
دلتنگ دیواریام که به سکوت گفت:
-«من محکم پشتت ایستادهام.»
اما حال سکوتهایمان تنها شدهاند،
دانلود دلنوشتهی اشک سکوت
حرف ناگفته زیاد دارند برای تعریف
اما پشتشان تنها باد میخورد و بس!
دیگر دیواری محکم نیست،
دیگر دستی بر شانههای سکوت نیست
که قفل دهان بگشاید و بگوید از درد مسکوتها!
وقتی از خیابان میگذری،
میبینی آدمهایی را که
همچو دود سیگار میآیند و میگذرند و محو میشوند!
ما چه بیتفاوت رد میشویم از بین این آدمها!
بیآنکه بدانیم با هر بار رد شدن از کنار آدمی،
ثانیه به ثانیه
از عمرمان را به باد میدهیم!
***
کم کم دنیا هم رو به سکوت میرود؛زیرا دنیا هم درمیابد که در برابر
این مردمان، کاری جز سکوت ندارد!
آنگاه سکوتها هم همچون ما، شبها زانوی بغض به آغوش میگیرند…
اما هرگز اشک نمیریزند!
تنها چون دریایی خشمگین،
خودشان را به قفس قلبمان میکوبند
تا بیرون آیند از سینهی اسرارمان،
تا دریای قلبمان دست از خروش بردارد و دیگر چشمی غمگین زل نزند
به جای خالی دیواری!
اما اکنون،
به داد سکوتهایمان برسید!
خاکستر بغض آنها تپهای شده است از
ناگفتهها!
سکوتهایما تک به تک دارند جان میدهند در پس این روزگار!
دانلود رایگان