دانلود رمان خواهر شوهر

خلاصه :
داستان ما راجع به دونفره؛ دونفر که باتمام قدرتشون سعی دارن دو نفر دیگه باهم ازدواج نکنن! یه خواهر شوهـر بدجنس و یـک برادر زن حیله گـــر و اما دوتاشون درحد مــــرگ تخس و شیطون! این دوتا سعی می‌کنن خواهر و برادرشون ازدواج نکنن چه آتیش‌هایی که نمی سوزونن…  البته بگما این دوتا در حد مرگ زبون درازن اما در حین تمام نقشه هایی که کشیدن یه اتفاقی میفته که باعث میشه مسیر زندگیشون تغییر کنه و… 

دانلود رمان دوستت دارم آرامشم تویی

خلاصه:

دانلود رمان دوستت دارم آرامشم تویی مینا دختری ساده هست کمی شیطون و حاضر جواب. عاشق مادرشه یه برادر به اسم احسان داره که خیلی دوستش داره. از نه سالگی به بعد سر یک سری جریان ها پدرش زیاد تحویلش نمی گیره و باهاش صمیمی نیست. با خالش به خاطر پسر کوه یخش پیمان، رفت آمد نمی کنه.

تا این که نزدیک به یک اتفاقی که مینا رو تبدیل به سنگ می کنه پیمان رو می بینه.

دانلود رمان من و عاشقی

خلاصه :

دانلود رمان زیر چتر عاشقی

خلاصه:

همه چیز از یک باران پاییزی شروع شد.

آندیا دختر داستان ما بخاطر قلب مریض مادرش و نداشتن پول برای درمان آن از خدا خیلی گله داشت، و زیر باران پاییزی اشک می‌ریخت و اعتراض می‌کرد، تا اینکه خدا صدای دل مظلوم و کوچیک بنده اش را شنید.

دانلود رمان انتقام به سبک عاشقی ممنوع

خلاصه:
دانلود رمان انتقام به سبک عاشقی ممنوع!

بهتره چشم هات رو ببندی. -تو کی هستی که به من دستور می‌دی؟

مثل همیشه، با کت و شلوار مشکیش بود که جلوم ایستاده بود.

می‌دونی که برام کاری نداره چشم هات رو خودم ببندم، پس بهتره کاری که بهت گفتم رو انجام بدی.

-انجام ندم؟

-مجبورت می‌کنم.یه پوزخند تحویلش دادم.

با صدای در، برگشتم. از چیزی که می‌دیم، سر جام خشکم زد.

با چشم های اشکیش،...

دانلود رمان عشق اشتباهی

خلاصه :

دانلود رمان عشق اشتباهی زندگی دختری به نام طنین که با مرگ پدرش با خانواده غربی عموش اشنا میشه و…در ایوان روی تک صندلی فلزی خاکستری رنگ زانوی غم بغل گرفتم. هوا کمی سرده اما نه اونقدر که نیاز به لباس گرم و شال و کلاه باشه دستام و زیر بغل می برم و به اسمون آبی شفاف نگاه می کنم..

دانلود رمان همسر مغرور من

خلاصه :

 دانلود رمان همسر مغرور من وقتی که رسیدی که شکسته بودم از همه ی آدما خسته بودم وقتی که رسیدی که نبود امیدی اما تو مثل معجزه رسیدی وقتی که رسیدی که شکسته بودم از همه ی ادما خسته بودم بعد یه عالم اشک و بغض و فریاد خدا تو رو برای من فرستاد خوب می دونم جای تو رو زمین نیست خیلیه حرف تو فقط همین نیست صبح با صدای آلارم گوشیم بلند شدم نگاه ساعت کردم دیدم ۷:۳۰ بود چشمامو گشاد کردم خواستم ببینم واقعا ساعت ۷:۳۰ اومدم یا من اشتباه می کنم ((کورم که شدم ))